عشق زندگی من

حلقه های رنگی

1389/12/23 10:35
نویسنده : مامان مریم
636 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر عزیزم

.یادمه وقتی یه سالت بود بازی های زیادی باهات میکردم  یه اسباب بازی حلقه های رنگی واست خریده بودم
اولش فقط ور میرفتی باهاش اما بعد من این حلقه ها رو به ترتیب میذاشتم از بزرگ به کوچیک تو

فقط نگاه میکردی و یا مشغول بازی میشدی

و منم بار دوم و سوم تکرار میکردم و درست میکردم اما اینبار حلقه ها رو بر میگردوندم و یه جیغ و هورا میکشیدم و تو هم با هورا گفتن من خوشت اومده بود و با دست زدن به حلقه

میفهموندی میخوای خودت انجام بدی بار اول انجامش دادی اما  قاطی ولی من چیزی نگفتم و اخرش تو هورا گفتی


 اینبار من خواستم انجام بدم و تو به من نگاه میکردی با دقت ایندفعه و  اگه بر نمیگردوندم خودت

بر میگردوندی و میگفتی هو..و اینبار که نوبتت شده بود با هر بار گذاشتن مامان تشویقت میکردم

و اگه اشتباه میذاشتی میگفتم نه...با سه بار تمرین دیگه یاد گرفته بودی و همه وقتی میدیدن که انجام میدی خوشحالی میکردنو تو تشویق میشدی و همش بازی میکردی.

اگه یکی اشتباه میذاشت تو  با برداشتن اون و درست کردت دوباره یه جوری بهش میفهموندی که


اشتباه گذاشته

.وقتی یه بار عموی مامان  خواست ببینه چه جوری درست میکنی همه حلقه

های رنگی رو قاطی کرد اما تو  به ترتیب همونا رو گذاشتی و ما رو کلی ذوق زده کردی....

مثل الان که واست بن بن بن گرفتم و با هات کار میکنم و  تو کاغذ جدا مینویسم و تو  میگی....

 و شعر هایی که خیلی دوست داشتی ...لی لی حوضک...اتل متل....یه توپ دارم....بزی بزی.... دالی موشه..

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان فرشته
23 اسفند 89 11:51
سلام عزیزممممممممم خوبی ؟ ای جانم قربونش برم که اینهمه با هوشه بوسسسسسسسس
زينب عشق مامان و بابا
23 اسفند 89 14:10
ماشاالله به اين هوش
مامان غزل
23 اسفند 89 14:15
هما
27 فروردین 90 12:50
من الان مجردم اما از الان تو ذهنم میمونه که وقتی بچه دار شدم از همون اول یه وبلاگ برای کوچولوی خودم درست کنمو اتفاقای زندگیشو ثبت کنم خیلی جالب بود افرین به مامانه خوب