هفته اول مهد
سلام پسر عزیزم .مامان فدات.
ببخش این مدت دیر اومدم برات بنویسم.اخه درگیر مهدت و کارات بودم.و از طرف دیگه واست شیرینی های خونگی درست میکردم و بیحوصله شده بودم
.اخه شما همش میگفتی واسم کیک درست کن .اینقدر به کیک علاقه نشون میدی که دیگه مامان تنبلی رو گذاشتم کنار و دوباره شروع کردم
.مهد و خیلی دوست داری .محیطش ...دوستات و از همه مهمتر خانوم مربیتو.
وقتی صدات میکنم از خواب پا میشی قربونت بشم که دوست داری
.البته با یه تاخیر نیم ساعته میری. وقتی ام میام دنبالت گریه میکنی میگی چرا میای دنبالم.برو.
خیلی محیط مهد تاثیر داره تو جذب بچه ها .من به این نتیجه رسیدم.باید بچه ها رو به مهدی فرستاد که مربی فرصت توجه کردن...رسیدگی و محبت و داشته باشه تا بچه علاقه مند بشه.
شعرم یاد گرفتی البته اولین روز فقط میگفتی فصل بهاره همین و تکرار میکردی.اما الان تا نصفش و بلدی.جالبترین قسمت زمانی که داداش هم ادای تو رو در میاره و دستش و تکون میده و اااااا میکنه.
فداتون بشم.مامانم جهارشنبه ای اومدم از پشت پنجره خوندنت
و دیدم و کلیم تشویقت کردم
.نقاشیایی که تو مهد انجام دادی برات رو دیوار چسبوندم.خیلی خوشحال شدی
.از بس به مهد علاقه نشون میدی و بازی و دوست داری روزای اول خوراکیات و نمیخوردی
اما از وقتی گفتم اگه نخوری خانوم مربی میگم نزاره بازی کنی نا خوراکیتو بخوری.
الان ماشالله تا حدودی میخوری
امروزم رفتیم پارک وکلی بازی .کردی .تاپ...سر سره...و...داداشم حسابی بازی کرد.
بعدم رفتیم خونه باباجون علی شام بودیم و تو هم شام خوردی و خوابیدی
غزیزم انشالله همیشه تو زندگیت موفق و موید باشی.
.
دوستت دارم.
.