خاطرات عید و سیزده بدر
سلام به تمام دوستان عریزمون که تو این مدت به یادمون بودند و با نظرات پر مهرشان ما رو خوشحال کردند
.امسال عيد مثل همه دوستان ما هم به مسافرت رفتيم اونم شمال و نوشهر.
پسر گلم که لحظه شماري ميکرد که زودتر بريم خونه مامان جونش.
من که هر وفت بخوام شمال برم قرص ميخورم چون به قولي جاده ميگيرتم
از قضا گل پسر هم حالش بد ميشه و به جيجرم قرص ميدم.
جالب تر شدن موضوع زماني که امير حسين فقليم حالش بد ميشه
ولي خوب واسه کوچمولوم کاري نميشه کرد و خلاصه حالش بد ميشه.اگه بخوابه که نه.
لحظه سال تحويل تو و داداشت خواب بودين و چون دير خوابيديد
دو بار صدات کردم بيدار نشدي.
از عيد ديدني که خيلي خوشت مياومد و هر جا که ميرفتيم فکر ميکردي مثل مهموني هاي قبل که شام و نهار ميمونيم و سريع لباسات و در مياوردي
و وقتي که ميديدي بهد از چند دقيقه بلند ميشيم تعجب ميکردي و ميگفتي
بشينيم ..بمونيم کجا اريم.تازه عيدي که ميگرفتي خوشحالي ميکردي.
به غير از عيد ديدنيها نکته اي که بايد بگم
اينکه همش يا تو حياط بودي و يا مغازه پيش مامان جون و بابا جون.
و همش ميگفتي چي بخورم.
بابا هم عيد برات دوچرخه خريد و تو سر از پا نميشناختي
و ميگفتي مامان ميخوام برم تو حياط دوچرخه بازي کنم. و گاهي اوقاتم با بابايي ميرفتي بيرون بازي ميکردي
.البته یکی دوبارم خوردی زمین و بغض کردیاما خب دوچرخه سواری رو یاد گرفتی
.داداش هم وقتي ميديدتو سوار دوچرخه اي کفشش و مياورد
(و جديدا ياد گرفته بگه دفش) و ميگفت دفش دودو دادا
.يعني کفشم و بپوش برم با داداش دوچرخه سواري.و منم کفش ميپوشيدم پاش و بابا هم پشت
تو سوارش ميکرد و موقعي که تو سوار نميشدي اون مينشست
.جالب بود.خلاصه کلي بازي ميکردي و بيرون ميرفتي
.جواد جونم کلی با شما بازی میکرد البته با همدیگه نمی ساختید.
از نکات جالب دادن اثباب بازی هات به داداشت و جواد بود
.و دفاع کردن و مراقبت از داداشت..
به نظرم بازی وسرگرمی و اینکه میتونستی تو حیاط بازی کنی روی روحیه ات خیلی تاثیر گذار بود
.خونه های اپارتمانی غیر از اینکه باعت کم تحرکی شما و پناه بردنتون به بازی های کامپیوتری
میشه روی روحیه اتونم تاثیر میذاره.
کلاردشت رفتیم.جاده عباس اباد ایندفعه با عمه.خیلی خوش گذشت تو هم هی میدویدی اینور و اونور با پرهامم بازی میکردی.
.سيزده بدرم با مامان جون اينا بوديم سيزده بدر امسال چشمه گردو بوديم .
دوستان عزيز هر وقت رفتيد نوشهر حتما به جنگل زيباي چشمه گردو هم سري بزنيد..
و تو کلي خوشحالي ميکردي و همش دنبال چوب ميگشتي و با چوب بازي کني
و هي به عمو سيروس(شوهر دختر خاله من که تو بهش عمو ميگي)ميگفتي واسم تاب درست کن
و اونم برات درست کرد و تو رو با تاب سرگرم کرد.
اما خب ما نميتونستي تاب بخوريم چون سبک بودههههههه.
خلاصه مثل همه سبزه رو گره زديم و انداختيم تو اب
.که انشالله امسال سال خوبي براي همه باشه الخصوص واسه ما همراه با سلامتي موفقيت دل
شادي و رسيدن به ارزوها..
چ.ون کامپيوتر نداشتم بنابراين چيزي نتونستم بنويسم و اينم کلي نوشتم.
از مسافرت که اومديم بعد از انجام کارها اومديم سراغ ني ني وبلاگ که ديدم مشکل داره و چند
روز که نميتونستم وارد مديريت وبت بشم و البته از طريق سايت ديگه اي ميتونستم اما از ني ني
وبلاگ نه البته امروز موفق شدم اما يه مطلب و ارسال کردم که پريد حالا نميدونم ايندفعه هم
ميپره يا نه.اميدوارم مديريت ني ني وبلاگ اين مشکل و حل کنه. و از زحماتشون صميمانه تشکر ميکنم.